نتایج جستجو برای عبارت :

خلوت خاموش سکوت

آدمی از خود باید به کجا پناه ببرد؟ شاید به خلوت و سکوت
رنجی که علتش از درون باشد، تنها با خلوت و سکوت و پنهانی التیام می‌یابد، شاید البته؛ اینجا نمی‌توان از چیزی مطمئن بود.
مدتی احتیاج دارم به نبودن و اینجا نمی نویسم.
متاسفم
هر روز که می‌گذرد بیشتر از هیاهوی زندگی اجتماعی- خانوادگی خسته می‌شومدلم می‌خواهد به منطقه‌ای دور در طبیعت پناه ببرم؛ جایی که آدم‌ها نیستند، جایی که صدای سکوت را بشنوم، جایی که در خلوت محض خودم باشم
خلوت و تنهایی و سکوت برای من معادل آرامش است
دوست دارم همین فردا کوله‌ام را بردارم و به مزرعه‌ای دور دست بروم، روزه‌ی سکوت بگیرم و تنها گوش کنم
اما آدم‌ها هر روز استدلال‌هایی مثل « ما اجتماعی خلق شدیم و تنهایی دوامی نداریم»، «آدمی که تنها
در این دنیای شلوغ و پرهیاهو تنها بودن در خلوت خود  بدون از آدم‌ها راحت نیست. این دنیایی که تمایل به تنهایی و خلوت را نشانه‌ی افسردگی و جنون می‌دانند برای ما درون‌گراها سخت است، درک نمی‌شویم و برچسب می‌خوریم.هرروز تمایل به رفتن در من بیداد می‌کند،جمع کنم و بروم روستایی دور در شمال؛بنویسم، ترجمه کنم، مزرعه خودم را داشته باشم و فارغ از آدم‌ها. اما هر روز باید مثل آدم‌های معمولی کارهای معمولی انجام بدهم و این شلوغی‌ها را تحمل کنم تا روزی
به نظرم فراموش کردن من برای آدم ها زمان زیادی سپری نمی کند. اما در مقابل کسانی که به دلم رخنه کرده اند. بیرون کردنشون، غیرممکن؟! نه اصلا چنین گزینه ای در من وجود ندارد. شاید اشتباه می کنم. آدمی که حسی نسبتت ندارد، نیاز به فراموش کردن ندارد. مثل رفتگری می ماند که وقتی دارد جارو می کند در مقابلش لبخندی می زنی و لحظه ای بعد فراموش می شود. ولی به من گفت که برایش اهمیت دارم! به نظرتون به کسی که اهمیت می دهید، دوستش هم دارید؟ آخرین چیزی که گفت این بود." د
معنای نهان در پس سکوت
سکوت دریچه ی جهان درونی ست، کلید دستیابی به دریافت های جهانِ درون. حتما برای همه مان پیش آمده که پاسخ سوالی را نه در بیرون و جهان اطراف که در درون مان جستجو کرده ایم. اینکه ما چقدر خودمان را بلدیم رابطه ی مستقیمی با میزان و کیفیت سکوت هایمان دارد.
آنهایی که خود را بلدند و از تنهایی خود بیم ندارند قطعا که سکوت را به خوبی تجربه کرده اند و آنهایی که از خلوت و تنهایی گریزانند به احتمال زیاد درونشان پر از مسیرهای ناشناخته و گره
معنای نهان در پس سکوت
سکوت دریچه ی جهان درونی ست، کلید دستیابی به دریافت های جهانِ درون. حتما برای همه مان پیش آمده که پاسخ سوالی را نه در بیرون و جهان اطراف که در درون مان جستجو کرده ایم. اینکه ما چقدر خودمان را بلدیم رابطه ی مستقیمی با میزان و کیفیت سکوت هایمان دارد.
آنهایی که خود را بلدند و از تنهایی خود بیم ندارند قطعا که سکوت را به خوبی تجربه کرده اند و آنهایی که از خلوت و تنهایی گریزانند به احتمال زیاد درونشان پر از مسیرهای ناشناخته و گره
 
تاوچت,تاو چت,چت,چتروم,چت روم,چت فارسی,چت روم فارسی,چت خلوت,چت شلوغ,تاو چت,تاوچت,تاو,تاوچت,تاو چت,چت,چتروم,چت روم,چت فارسی,چت روم فارسی,چت خلوت,چت شلوغ,تاو چت,تاوچت,تاو,تاوچت,تاو چت,چت,چتروم,چت روم,چت فارسی,چت روم فارسی,چت خلوت,چت شلوغتاوچت,تاو چت,چت,چتروم,چت روم,چت فارسی,چت روم فارسی,چت خلوت,چت شلوغ,تاو چت,تاوچت,تاو,تاوچت,تاو چت,چت,چتروم,چت روم,چت فارسی,چت روم فارسی,چت خلوت,چت شلوغ,تاو چت,تاوچت,تاو,تاوچت,تاو چت,چت,چتروم,چت روم,چت فارسی,چت روم فارس
سکوت...فریادی خاموش...می خواهم در میان این هیاهو فریاد بزنم... خواستار سکوتی طولانی شوم، نگاه های متعجب به سوی من جلب شود و دور شوند از من و فریاد هایی که حکم زندانی شدن روح من در جسمی بی جان را میدهد... اری از من دور میشوند، میروند و من بازهم تنهایی را با تمام وجود حس می کنم...در دنیایی که آدمک هایی با نقابی سرشار از تظاهر و لبخندی خالی از حس از هم همه لذت می برند، من تنها مانده ام... من همانی هستم که خود را میان خاطرات شاد خود جا گذاشته و اینک تنها ک
سکوت...فریادی خاموش...می خواهم در میان این هیاهو فریاد بزنم... خواستار سکوتی طولانی شوم، نگاه های متعجب به سوی من جلب شود و دور شوند از من و فریاد هایی که حکم زندانی شدن روح من در جسمی بی جان را میدهد... اری از من دور میشوند، میروند و من بازهم تنهایی را با تمام وجود حس می کنم...در دنیایی که آدمک هایی با نقابی سرشار از تظاهر و لبخندی خالی از حس از هم همه لذت می برند، من تنها مانده ام... من همانی هستم که خود را میان خاطرات شاد خود جا گذاشته و اینک تنها ک
این روزا خسته ام و دلم سکوت و آرامش می خواد ... دوست دارم بیشتر فیلم ببینم و کتاب بخونم و به کارای خودم برسم ... دلم نمی خواد زیاد با کسی حرف بزنم ... دلم نمی خواد توی فضای مجازی باشم و با آدمایی حرف بزنم که هر کسی توی یه حال و هواییه ... دلم می خواد با خودم حرف بزنم ... دلم می خواد غرق بشم توی دنیا خودم ... سعی می کنم اینجا بیشتر بنویسم ... اینجا خلوت دل انگیز منه ... 
آیت الله سید محمدصادق حسینی طهرانی : مومن باید در طول روز یک ساعت خلوتی با خدا داشته باشد و در آن ساعت به او توجه کند و در طول اشتغال به امور دنیا نیز خلوت درون خود را حفظ نماید بدون خلوت و عزلت از مردم و از کثرات، عشق الهی برای کسی حاصل نمی شود؛ حتی انبیاء الهی نیز مقداری از عمر خودشان را در عزلت یعنی خلوت با خدا به سر می بردند.
#بیا حرف بزنیم .
₩راجع به چی ؟
#هر چی !
₩بیا سکوت کنیم .
#چرا؟!
₩چون از حرف زدن راجع به هر چی بهتره !
#آهان . باشه .
راستی شنیدی که ...
₩نه نشنیدم . قرار شد سکوت کنیم .
#میخوام اما نمیشه خب . 
₩اوهوم میفهمم . ترک عادت سخته .
بیا حرف بزنیم .
#راجع به چی ؟
₩سکوت !

روح وحشی
+دلم سکوت ذهن میخواد . زیر فشار شلوغی ذهنم دارم له میشم .
...
تحمل صدای موسیقی را هم ندارم . چیزی که واقعا دوست دارم سکوت محض ه ...
میگن هیچی غیر ممکن نیست؛حتی بارون وسط مرداد
نمیدونم واقعا چرا اینقدر داره چراغ های امیدم دونه دونه خاموش میشه.شاید بشه اسمش رو قسمت گذاشت ولی قطعا نمیشه اسمش رو گذاشت انصاف:)
میدونی دیگه واقعا از این که اینقدر قوی شدم توی مشکلات دارم به خودم میبالم.شاید اگه به موقعیت الأنم میخواستم که قبلا فکر کنم گریم میگرفت و نمیدونستم که چی کار کنم.اما حالا دارم سعی میکنم توی أوج هوشمندی قضیه رو هندل کنم.
میدونی گاهی وقتا فکر میکنم اگه خدایی هست نباید این
برق آمد و رفت. بی خبر. یک لحظه همه جا غرق در تاریکی بود و صداها واضح تر. انگار لایه ای از زندگی از جریان می افتاد. فقط سکوت نور بود، چک چک قطره های باران در چاله های آب و صدای هوهوی باد که درها را می کوبید و می گذشت.
یک لحظه ی دیگر برق آمد. بی خبر. یکهو غرق در نور شدم، چشمانم دردناک در خود جمع شدند و لایه ی خاموش، روشن میشد.
پرده برداشته شد از کوری، رنگ سقوط کرد بر پیکره ی خرابه ها و زخم هایم، می سوختند.
نوشتم؛ من گناهکارم. می ترسیدم، برقها بروند و
سکوت می‌کنم ولی ته دلم غوغاستبه طعنه فاش بگویم، قیامتی برپاست
قیامتی که چه سنگ وچه شیشه می‌شکندتفاوتی نکند، شعله تند و بی‌پرواست
میان مهر سکوت و تلاطم دل منهمیشه هاله‌ای ازعشق؛ انجمن آراست
همیشه ناب‌ترین نوع عشق ورزیدندرون سینه آشفته و پر از نجواست
سکوت لحظه اقرار حرف‌های دل استسکوت می‌کنم اما دلم پر از غوغاست
شاعر: نجمه مولوی
امروز از کتاب فلسفه‌ی تنهایی رسیدم به آنجا که خلوت را توضیح می‌دهد. می‌گوید خلوت یعنی با خود بودن‌. در کنار خود بودن. تاب آوردن این با خود بودن. خوب که نگاه می‌کنم به نظرم هیچ وقت خلوت نداشته‌ام حتی این روزها که به مدد ج.ا. اینترنت قطع شده و دستم از توییتر و فیسبوک و اینستا کوتاه است به اینجا پناه آورده‌ام. من بلد نبودم هیچ‌گاه با خودم تنها باشم. من همیشه در تنهایی به جمع و نت و اینها پناه برده‌ام. من در واقع همان آدم جمعی‌ای هستم که بودم. ا
بسم رب
 
حتی اگر بامن حرفی نداری، باز هم با من حرف بزن..
مثلا بگو: چه خبر؟ تا من از چیزهایی که تو از آن ها خبر نداری برایت بگویم..
از روزهایی بگویم که تو نبودی...
از دردهایی بگویم که تنهایی کشیدم...
حتی اگر هم برایت مهم نبود باز هم بگو : واقعا؟
تا چانه ام گرم شود و شاید آن بین ها خسته شوم..
هیچ وقت در مقابل من سکوت نکن..
من از سکوت واهمه دارم...
سکوت اصلا علامت رضایت نیست...
من هرچه سکوت دیدم، همان رفتن بود....
 
 
امروز پس از مدتها با خودم خلوت شدم . فکر میکنم خلوت کردن واژه ی درستی نیست ، ما انسان ها همیشه خودمانیم و خودمان اما برای فرار از این خلوت به آدمها چنگ میزنیم . دوست ، خانواده ، همسر ! همه ی اینها برای فرار از خلوت شدن خوبند اما در نهایت زیاد اتفاق می افتد با خود خلوت شوید ، حتی آنهایی که خودشان را با پر کردن کافه ها پارک و رستوران ها خفه میکنند . 
عجیب است که ما تا این حد از خلوت شدن میگریزیم ، حتی آنهایی که به تنهایی به کافه یا رستوران میروند تا ب
یه سری گرفتگیهارو گذاشته بودیم تو شلوغیا فراموش کنیم و بعد اینقدر روش خاک بشینه که وقت خلوتی هم نشه بوضوح دیدشون..
یهو دنیا خلوت شد.. یه خلوت ترسناک که فقط و فقط تو رو با گرفتاریات زنجیر کرد.‌.
یه طوری که حتی یه ذره گرد هم روشون نشینه..
 
 
 
پ.ن: وب بعضی دوستان برام باز نمیشه متاسفانه برای همین نمیتونم پاسخشونو بدم
سکوت و سکوت و سکوت
شاید جایی در میان این جاده ی تاریک کسی ایستاده باشد به تماشا
به تماشای جان دادن من 
شاید کسی باشد که بخواهد جلو بیاید و ببیند از درون مردمک های حیرانم دلیل این همه سکوت را 
شاید صدای فریاد مرا شنیده باشد
شاید کسی در تاریکی ایستاده باشد.... 
امروز بعد از مدت‌ها با خودم خلوت کردم
زیاد تنهام، اما اینکه خلوت کنم کم پیش میاد.
اینکه در لپ‌تاپ رو ببندم، گوشی رو کنار بذارم و برام مهم نباشه که کی چی ممکنه بگه و چه‌کارم می‌تونه داشته باشه.
پیشنهاد می‌کنم حتما انجامش بدید.
اینکه گوشیتون رو خاموش کنید و روی زمین دراز بکشید. به راحت‌ترین شکل ممکن.
نیازی نیست به چیزی فکر نکنید. اما به ذهنتون هدف ندید. به مشکلاتتون فکر نکنید و بذارید ذهنتون خودش پیش بره. بره دنبال اینکه مثلا درختا چه موجودت
کم کم می رسی به نقطه ای که هیچ حضوری دیگه حال تو را خوب نمی کنه .
میفهمی ؟ هیچ حضوری !
می دونی الان کجام ؟
تا گردن توی باتلاق زندگی .
یعنی دستام هم توی باتلاقه ... هیچ بودنی نمیتونه نجاتم بده .
حال و روز من نقل امروز و دیروز نیست . این زخم قدیمی دیگه قانقاریا شده .
نه اینکه فکر کنی دست یا پام درگیره .
تمام وجودم ...بودنم ... روح و روانم ... مغزم ...
قانقاریا رسیده به مرز بودن و نبودنم .
من اون وری ام نه این وری ...
روح وحشی
+دچار افسردگی و غم نیستم .
من خود خود رن
سکوت با من …بی من …همه لحظه هایم سکوت است …درد هایم از سکوت استاشک هایم از وجود سکوتیست که تمام روشنی های زندگم را تیره کردهکاش نبودنبود ومن می توانستم ان را در هیچ قسمتی از زندگیم نبینم
 
 
دلتنگی فقط یک اسم مستعار استبرای تمام حس هایی کهاسمشان را نمی دانیمو هر کدامشان برای خود یک دلتنگی اند . . .
 
 
 
زندگی نوشتنی زیاد دارهاما گاهی هیچی پیدا نمی کنی بنویسیجز ، سکوت . . .
ادامه مطلب
 
گویا در ایران همیشه در برابر سکوت و سکون مسلط بر موسسات و آدمها و مغزها، ناگهان یکی به قصد ایجاد تحرک سر برمی دارد و  چون سکوت عظیم است، این سربرداشتن چنان تند و ناگهانی میشود که زیر پای آنکه جنبیده و سربرداشته خالی می شود و عاقبتش : اعدام، تبعید و سکوت اجباری... و اینهمه عزیزان شهیدشده اند، تبعید شده اند و از دست رفته اند تا همان سکوت دوام داشته باشد.
جلال آل احمد، در خدمت و خیانت روشنفکران جلد دوم ص ۵۷
 
گاهی باید فقط گوش داد و حرفی نزد.همیشه که نباید این زبان بچرخد ،باید با تمام وجود گوش داد ،با چشم ها دید و لذت برد،با دست ها لمس کنیم ،با لب ها بوسید .گاهی اوقات باید به لحظه ها ،زندگی ،صدا ها،نگاه ها گوش داد و خاموش بود.باید سکوت کرد و به صدای زندگی گوش داد، قطعا این زندگی ساز قشنگی میزند .زندگی مجموع ساز های غمگین یا شاد است، باید یاد بگیرم چگونه با هرکدام رقصید و از زندگی لذت برد .#امیر_راد #amir_radw
بسم الله
به نظرم ترس از تنهایی از خود تنهایی ترسناک تره.
یکی از دوستان نزدیکم داره ازدواج میکنه . همون قدر که از این سر و سامون
گرفتنش خوشحالم ، همون قدر هم از تنهایی خودم... .
فکر کنم از این به بعد بیشتر فکر خواهم کرد ، بیشتر خلوت خواهم کرد و سکوت.
یاعلی مدد
کجاست انقطاع از امید به نماز های با حال در اتاق های نیمه تاریکِ خلوت و ساکت و اشک های سر قنوت روز های بیکار و بی دل مشغولی و بی دغدغه که تازه نوبت خدا شود... این امید افیونی کی قرار است خاموش شود و وسط روزهای شلوغ و با لباس های کار و ساعت های پر کار و پر دغدغه خدا پرستیم و خودخواهانه دنبال حال خوب و اشک سر قنوت نباشیم...
خلوت عشق به روی هر کسی باز است   
    نغمه نت خوانی ما دنیای راز است
 عشق سر فصل همه غم هایم بود و تو هرگز
 ندانی که غمم بی ته و بی آغاز است
در بیابان می رفتم و ورد زبانم شده بود
درد غزل عشق پر سوز و گداز است
رویای بزرگی است زلف در خاطر من 
گیسوان پر مهر تو ای یار چه ناز است
بر در و دیوار زمان می نویسم یاد تو را
آید روزی که دلم به عشق بی نیاز است
شاعر عیسی کیانی
خاموش کننده دستی به وسیله ای گفته می شود که برای مبارزه با آتش سوزی طراحی و ساخته شده است و با حداکثر ۱۴ کیلوگرم یا ۱۴ لیتر ظرفیت مواد خاموش کن، یک نفر به راحتی قادر به حمل و استفاده از آن باشد. انواع بزرگتر این وسایل به روی چرخ - ارابه یا خودرو قرار داده می شود و یا به طور ثابت در اماکن نصب می گردد. خاموش کننده های دستی برای استفاده در شرایط اضطراری با این هدف که بتوانند در مراحل اولیه شروع آتش سوزی از گسترش آن جلوگیری و آتش را خاموش نماید ساخته
لعنت به وقتایی که کلی حرف داری و سه ساعت تایپ میکنی....تهش دستت میخوره به دکمه خاموش کامپیوتر و گند میزنه به تمام سکوت نکردنات....و تو دیگه نه حالشو داری که بنویسی و نه هیچی... لعنت به همه لحظه هایی که آدمو خفه میکنن-_-که باعث میشن آدم خفه بشه...-_-
گاهی باید فقط گوش داد و حرفی نزد.همیشه که نباید این زبان بچرخد ،باید با تمام وجود گوش داد ،با چشم ها دید و لذت برد،با دست ها لمس کنیم ،با لب ها بوسید .گاهی اوقات باید به لحظه ها ،زندگی ،صدا ها،نگاه ها گوش داد و خاموش بود.باید سکوت کرد و به صدای زندگی گوش داد، قطعا این زندگی ساز قشنگی میزند .زندگی مجموع ساز های غمگین یا شاد است، باید یاد بگیرم چگونه با هرکدام رقصید و از زندگی لذت برد .#امیر_راد #amir_radw
امیر المومنین علیه السلام فرموده :
 تمام خیر در سه چیز جمع شده است:
 نگاه  * سکوت  * سخن

هرنگاهى که پندى در آن گرفته نشود، فراموشى است. 
هر سکوتى که اندیشه اى در آن نباشد، غفلت است.
هر سخنى که ذکرى در آن نباشد، بیهوده است. 

خوشا بحال کسى که:
نگاه او پند، سکوت او اندیشه و سخن او ذکر باشد، بر گناهش گریسته و مردم از شرش در امان باشند.
مواد لازم برای پیشرفت سریع و محسوس:
 
۱. قلم(انواع قلم رو خریدن و نگه داری کردن)
۲. دفترچه یادداشت
۳. احاطه کردن خود با کتاب های خوب (از روی هوس کتاب خوندن)
۴. وقت دزدیدن برای نوشتن و کتاب خواندن
۴. پرتاب کردن موبایل و تبلت از اتاق به بیرون اتاق!
۵. خلوت خلوت و خلوت با خود
 
مطالعه عمیق تر اینجا کلیک کنید
عما: من باید از اینجا برم
ویلیام : کی برمیگردی؟
عما : هیچوقت 
ویلیام : نه ... نرو 
عما : باید برم 
ویلیام : نمیشه نری؟
عما : نه ... نمیشه ... تو باهام بیا.... میای؟
ویلیام : نه 
عما: سکوت
ویلیام: سکوت 
عما: پس من میرم پنج سال بعد برمیگردم :)
 اگه برگردم فقط به خاطر تو بر میگردم ویلیام 
ویلیام: :) ..... پشیمون شدم ... برنگرد ... فقط موقع رفتن برام دست تکون بده :)
عما: سکوت 
اونایی که منو خوب میشناسن میدونن. که چقدر از دوباره دیدن فیلم بدم میاد..اما بعضی فیلمارو اونقدرررررر دیدم تا احساس کنم وجودم از مفهومش آکنده شده... فیلم سکوت بره ها از همون فیلما بود که اونقدر دیدمش که حس کردم میتونم رنج انسانی از اینکه خودش نیست رو حس کنم..نیاز انسانی آنتی سوشال به دریافت حریم، اعتبار، احترام، قانون مندی رو درک کنم... ولی وقتی یکی از دوستام کتابشو بهم داد و یه پشت نشستم تا فصل بیست رو خوندم تازه یه بعد جدید ازش کشف کردم: تلاش یه
 
 
سکوت معنادار بر دو قسم است: یا کسی منتظر سخن گفتن تو است و تو با سکوتت می‌خواهی او را به چیزی متوجّه کنی یا آنکه تو سکوت می‌کنی که خودت را به معنایی متوجّه کنی... وقتی نه کسی هست که منتظر سخن گفتن تو باشد و هم تو بدانچه باید متوجّه هستی دیگر سکوت چرا؟!!
 
( این لئالی از سینه‌ی بنده‌ی حقیر (الاحقر الجانی)  می‌تراود، کف دستت خوب بنویس تا خواب در چشم ترت بشکند...!)
هیچوقت نمی تونستم حرفم رو مستقیم بگم
برای مستقیم حرف زدن باید حرف داشت،
باید خیلی حرف داشت
طوری که اون وسطا  سکوت نخواد حاکم بشه
حاکمیت که به سکوت بیاد  دیگه نمیشه حکومت رو ازش بگیری
اون وقت تو بهش عادت میکنی
اونقدر بهش عادت میکنی
که دیگه برای یک کلام حرف زدن هم سکوت رو ترجیح میدی
بعد کانتکت گوشیتو بالا پایین میکنی بعد از یه مکث کوتاه صفحه گوشیتو خاموش میکنی و به چایی که سرد شده خیره نگاه میکنی!!
 
نمیتونم اعتراض کنم...که چرا تنها درد میکشی...چرا جایگاهمو پایین تر اوردی...چرا...فاصله گرفتی...یه زمانی اگه جات بودم بدتر از اینا رو انجام میدادم...الان اما...ضد ضربه شدم...شایدم بی تفاوت...خیلی خستم...از همه چی...از دویدن و نرسیدن...از فرار کردن...از جنگیدن...از دروغ و صداقت...از وفاداری و خیانت...از دل شکستن و شکسته شدن...سکوت...سکوت...سکوت...از سکوت خستم...الان باید صدای جیغام گوش فلکو کر میکرد...ساکتم...به اجبار...اجبار...اشتباهات خودم...صلاح دیگران...بعضی وقتا
یک‌روز می‌آیی، می‌دانم؛ از انتهای همین کوچهٔ خلوت که خانه‌هایش خاموش و متروک است. یک‌روز می‌آیی، می‌دانم؛ با چمدانی در دست، برای ماندن. من سال‌هاست این لحظهٔ نیامده را به انتظار نشسته‌ام، من سال‌هاست گل‌های باغچه را به امید آمدنت زنده نگه‌داشته‌ام؛ که همیشه بهار باشم برایت. ببین! چای دم می‌کنم هر روز برای دو فنجان. این یعنی زمان آمدنت رسیده؛ زمان کوچ تو به سرزمین آغوشم. بیا، بیا و تنها ساکن سرزمینم شو‌. بیا و به کوچه، به گل‌های باغ
تنها ترین تنها هستم سکوت تاریک سرد در جاده ای بی انتها ....تاریک حتی جلوی پایم را نمی بینم از برداشتن قدم میترسم ....میترسم از قدم زدن چندسال هست میدوم پاهایم خسته رمق ندار م نرسیدم به انچه که دنبالشان دویدم محو شد از نظرها  هرچه بو د تموم شد دنبالش/بروم سکوت همه  جا را گرفته سکوت سرد و تاریک شیوا رها تنها تنها 
تنها ترین تنها هستم سکوت تاریک سرد در جاده ای بی انتها ....تاریک حتی جلوی پایم را نمی بینم از برداشتن قدم میترسم ....میترسم از قدم زدن. 
چندسال هست میدوم پاهایم خسته رمق ندارم. نرسیدم. 
به انچه که دنبالشان دویدم محو شد از نظرها  هرچه بود تموم شد.
 دنبالش بروم سکوت همه جا را گرفته سکوت سرد و تاریک شیوا رها تنها تنها ...
روز سیزدهم دی ماه گوشی موبایلم بطور خودکار خاموش شد و پس از روشن شدن پس از یک تا دو دقیقه دوباره خاموش شده و مجددا به این رفت و برگشت ادامه می دهد تا باتریش را خارج کنم. صبح فردا به یک مغازه تعمیرات موبایل مراجعه کرده و با شنیدن این جواب که قابل تعمیر نیست، کاملا ناامید می شوم.
ظاهرا بازگشت همه به سوی گوشی های قدیمی شان است و از من به سوی نوکیاست. خوب شد به حرف مامان گوش کردم که گفت بگذارش برای روز مبادا.
بعد از فهمیدن دوستانم، بسته های پیشنهادی
بنظرم اگر کسی را دوست داشته باشید نمی توانید سکوت کنید. من چند بار خواستم مدتی سکوت کنم اما نتوانستم. نمی دانم اگر چیزی نمی گفتم، می آمد و می پرسید: محمد اتفاقی افتاده؟! نمی دانم فقط می دانم سکوت الان اش تحمل ناپذیر است. چیزی نمی گوید، فقط گوش میگیرد. اگر چهره به چهره بودیم می دانستم بیابم این سکوت اش چه معنی را می دهد اما الان برایم غیرقابل تشخیص است. نمی خواهم بپرسم: اتفاقی افتاده؟ می خواهم‌ در انتظار بشینم و من بگویم او بشنود. او روزی سکوت اش
خالی از واژه ها و افراد و تجربه ها،
خلوت خلوت،
صدای خالی بودنم را می شنوم
نیازها یکی یکی قد علم می کنند
زمین و آسمان نمی شناسند،
نیازند
و من، نیازمند
نیازند
و با همه ی تنوع و پراکندگی شان
از «من» بر می آیند
«من» ای که اینک «تو» را می جوید؛
برآورده کننده ی حاجت هایش را،
پاسخ نیازهایش را،
«تو»یی به وسعت همه ی زمین و آسمان ها را
تو را به عمق شنوایی ام از خویش،
تو را به گستردگی نیازهایم می شناسم
سنگینی گوش است و دل،
از خواهش هایم تا نامهای بلندت
همان
تمام دیشب به زندگی در طبیعت، دور از آدم‌ها و تکنولوژی فکر می‌کردم و تصورش قلبم را پر از آرامش کرد.برای من درونگرا هیچ‌چیزی لذت‌بخش‌تر از غار شخصی خودم و سکوت محض نیست. بارها خیال کردم به جایی خلوت با تراکم کمی از آدم‌ها سفر می‌کنم و زندگی می‌کنم و کیف می‌کنم. بارها تصورش کردم اما فقط تصور ماند. همیشه در پس این خیال ترس همراه بود.جامعه ما تنهایی را نشانه افسردگی می‌داند. ما آدم‌های تنها را دیوانه و بی‌خیال و بی‌مسئولیت تصور می‌کنیم و ا
|اول نوشت: این روزها که اینجا نیستم جایی هست که مخفیانه(!) در آن می نویسم، از روزمرگی ها گرفته تا هر چه که دوست دارم از شعر، فیلم و موسیقی. در سکوت و خلوت یک جمعیت ده دوازده نفره که سکوت کاملند! اگر دوست داشتید شما هم به جمع مان اضافه شوید حتما برایم کامنت بگذارید |
 
نوشته بود، به سادگی نوشته بود :"تو زندگیم همیشه دوست داشتم کلمه ی توی پرانتز باشم، از نزدیک شدن بیش از حد آدمها بدم میاد. از اینکه هیچ حسی بهشون ندارم هم." و صدای هندزفری رفت روی :"هیچ ک
نوشته بودم: «... و فراموش می‌شی؛ همانطور که ابرها و برگ‌ها.» نوشته بودم: «من از هنگام تولد تاکنون سقوطی بی‌پایان کرده‌ام. من به درون خویشتن سقوط می‌کنم بی‌آنکه به ته برسم.» نوشته بودم: تو برای من همان گالاتئا برای پیگمالیونِ پیکرتراشی که ساختش و بعد دلباخته‌اش شد. نوشته بودم... خاطرم نیست. خیلی چیزها نوشته بودم. خیلی چیزها. حالا اما به قول گلشیری سکوت کرکسی ست نشسته بر کنگره‌ی برج. حالا هرچه هست سکوت است و سکوت و سکوت. نه دلتنگی، نه سرخوردگی
«... خسته‌ام، این دست‌ها خسته‌اند و چرا اینقدر خسته‌اند؟ دقیق می‌شوم، دقیق و متمرکز می‌شوم بلکه بشنوم، بلکه صدایش را بشنوم. اما نه، فقط یک کلاغ بلندترین شاخه یک کاج بال می‌زند. مغزم، مغزم درد می‌کند از حرف زدن، چقدر حرف زده‌ام، چقدر در ذهنم حرف زده‌ام، خروار خروار حرف با لحن و حالت‌های متفاوت، مغایر، متضاد و ... گفته‌ام و شنیده‌ام، خاموش شده و باز برافروخته‌ام، پرخاش کرده و باز خوددار شده‌ام، خشم گرفته‌ام و لحظاتی بعد احساس کرده‌ام
نمیدونم این نیاز به خلوت با خود در روز
نیاز به سکوت
نیاز به کتاب خوندن با تمرکز
نیاز به تماشای کامل فیلم
نیاز به غذاخوردن با آرامش
نیاز به استراحت
نیاز به خواب
نیاز های طبیعی یک مادر نیست؟
من طبیعی ام یا غیرطبیعی؟
حتی نمیدونم این ها غرغر های ناشی از خستگیه، ناشکریه یا .. ؟
نمیدونم ایا من پرتوقع ام که لازم میدونم کسی لااقل توی کارهای خونه کمکم کنه و من کمی آروم بشم یا این روند طبیعی زندگیه و باید خودمو قوی تر کنم.
اصلا نکنه این خستگی ها نشونه ی ب
ما دو نفر بیداریم و سکوت شب رو می شکنیم.ما دو نفر بیداریم و با صدای خنده های پر هیاهویمان،سکوت شب را می شکنیم.دست هم را میگیریم و می دویم و از ته دلمان فریاد میزنیم تا آسمان شب صدایمان را بشنود.
و بداند ما دو نفر،بیداریم و در این سکوت شب،عاشق هم هستیم:)♡
#من_نوشته 
حق
به گمان این حقیر این 2 گرم و شاید هم کم و شاید هم بیش را اگر انسان نگه دارد، اکثر راه را رفته است.
منطقیون در تعریف حدی انسان گفته‌اند که حیوان ناطق و عرض شود که انسانیت محقق نشود الا آن گاه که ناطقیت محقق شود و ناطقیت محقق نشود مگر پس از سکوت طولانی تا آن سکوت سبب شود که بذر نطق انسان شکوفا شود.
یادم نیست که از که بود که شنیدم که فرمودند که من سالیان دراز سکوت کردم تا توانستم این مطالب عالیه را بگویم.
به قول شیخنا بهایی:
عزت اندر عزلت آمد ای فل
به نام او...
 غروب یک‌ روز زمستانی بود. دفتر شعرش را باز کرد و خواند:
چون رملهای خسته ی صحرا نشسته امبی وزن و در سکوت همین جا نشسته ام
گفتم: دست بردار، بی وزنی و سکوت صفت قاصدک هاست، اما تو که قاصدک نیستی نازنین!
لبخند زد و گفت: اما میتونم باشم ها!گفتم: من که عاااااشق قاصدکهام، چون هنوز هم به خیال خام بچه گی هایم ، فکر می کنم قاصدکها از طرف خدا برایمان خبرهای خوب می آورند. ثابت کن که شبیه قاصدکی!!
اما بعدش یادم رفت بهش بگم: شوخی کردم به خدا!
و ثابت ک
هو
از نظر روحی نیاز دارم چند روزی موبایلم را خاموش کنم، و بی خبر بروم جایی که هیچکس فکرش را هم نکند. بروم با خودم سنگ وا کنم، بروم برای آدم های زندگی ام دلتنگ شوم، که قدرشان را بیشتر بدانم... بروم از هیاهوی درس و بحث و کار جدا شوم، بروم خلوت کنم، یک نفری با خودم، با کتاب هایم، با روز های دور مجردی ام. نیاز دارم از این چیزی که هستم فاصله بگیرم. می خواهم لپ تاپ را بزنم زیر بغلم، و هر روز بروم یک گوشه در کتابخانه ی خلوتی بنشینم و ساعت ها بنویسم. نیاز دا
خلوت دلگیری است خلوت من:
نه هوای اشراق دارد و نه هوای غم و جدایی
فقط دلگیر است.
صدایم بی انرژیست:
پس مینویسم
صدایم هست
ولی قدرت دستور به حنجره ام را ندارند
و
پاهایی که دیگر خسته از تکرار رفتن شده اند.
برای پاهایم بازگشت مفهومی ندارند!
آنها فقط می روند و این منم که:
می روم که بروم و می روم که بازگردم.
بی خیالش داشتم میگفتم:
خلوت دلگیری است خلوت من:
نمی دانم اصلا دلگیری چیست!؟
ولی بی نام و نشان نمی توان رها کرد فرزند خود را
فرزند بی چاره ی من
آها!
بی چ
سقف کشویی حیاط خلوت یکی از پرفروش ترین سازه هایی می باشد که مورد توجه بسیاری از افراد در سال های اخیر واقع شده است و شما نیز می توانید با توجه به بودجه در اختیار خود یکی از بهترین انواع این سازه ها را انتخاب و آن را مورد استفاده قرار دهید. همچنین در نظر داشته باشید که شما می توانید قبل از خرید مورد نظر خود از همکاران ما مشاوره های لازم را در خصوص خرید بهترین سقف حیاط خلوت اخذ کنید.
برای اطلاعات بیشتر ما کارشناسان پوشش ساز از طریق صفحه تماس با ما
هایبرنت (Hibernate) یا خواب زمستانی یکی از انواع حالت‌های خاموش کردن سیستم است که اجازه حفظ پرونده‌ها، برنامه‌ها و داده‌هایی که بر روی حافظه RAM قرار دارد را پس از خاموش کردن سیستم، به کاربر می‌دهد.
هایبرنت (Hibernate) چیست؟هایبرنت (Hibernation)، خواب زمستانی یا Suspend to disk (تعلیق بر روی دیسک) یکی از انواع حالت‌های خاموش کردن سیستم است که عملکرد آن بسیار شبیه به حالت Sleep می‌باشد. در حالت هایبرنت، تمامی پرونده‌ها و برنامه‌های باز شده‌ای که قبل از خاموش کرد
آسمان رو به تاریکی می رفت. چراغ پشتی قرمز رنگ‌ِ ماشین ها، روشن شده بود و جاده ها هم پر از ازدحام. تنها صدایی که در داخل تاکسی می آمد، صدای ترانه ای شاد بود و من، در عالم هپروتی بودم که ناگهان، مؤذن زاده ی اردبیلی، از گلدسته ی گوشی یک مسافر، بانگ اذان مغرب را سر داد. نوای اذان، همراه با آن ترانه ی شاد، وصله ی ناجوری بود. به همین خاطر مسافر، با عجله گوشی اش را خاموش کرد و مؤذن زاده هم دیگر نخواند. شاید هم مسافر، از آشکار شدن باور هایش شرم داشت. از آن
رفته ای خوشروبجایت مانده اشک وزاری است
بر لب مازندران تسلیّت و دلداری است
گرچه بر ایرانیان سخت است اوضاع زمان
سخت تر مرگ صدای ملهم از بیداری است
باور مرگ صدا ناباوری ، سنگین و تلخ
تلخ تر در خلوت از مرگ تو گریه زاری است
با که باید گفت از درد سکوت نغمه ات ؟
روزگار نامناسب دشمن غدّاری است
مزرعه ، دریا و جنگل دارد از تو یادگار
صوت داوودی که تا عرش الهی جاری است
تربیت کردی تو فرزندان بسیاری چو خود
هرکدامین روشنی بخش شب بیداری است
باقی است آواز تو تا
اگر او را دیدید به او بگویید دوستش دارم اندازه ی تمام فاصله هایی که هیچ وقت حتی در خواب هایم هم کم نشد،بپرسیدهنوز هم من را دوست دارد؟اندازه یک تک زنگ، لااقل اندازه یک سکوت پشت تلفن همگانی...
.....
پی متن؛نمیدونم این متن مال کیه و از کیه...اما مال هر کی هس ...روح امواتش شاد ...همین!
دانلود آهنگ جدید شایع و خلوت به نام کجایی دادا
دانلود آهنگ جدید شایع و امیر خلوت به نام کجایی دادا
Download New Music Shayea Ft Amir Khalvat Called Kojaee Dada
دانلود آهنگ کجایی دادا از شایع و خلوت
| اطلاعات بیشتر در ادامه مطلب |
این آهنگ یکی از ترک های آلبوم فرکانس میباشد

ادامه مطلب
خدمات فنی مهندسی گیل سرما
نمایندگی مجاز کولرهای گازی گری در رشت
بمدیریت مهندس صفری نژاد
09111376298
خاموش شدن کولر گازی گری gree می تواند دلایل متفاوتی داشته باشد. یکی از این موارد مشکلات برق کشی و سیم کشی ساختمان و یا کولر است. از نبود اتصالی ها و فیوزهای سوخته در سیستم کولر خود و کل ساختمان مطمئن شوید. تنظیمات ترموستات یکی دیگر از دلایل این مشکل است. برخی از ترموستات ها بصورت خودکار روشن و خاموش می شوند و گاهی در صورتی که دما را بر روی اعداد خیلی ب
بیان هم مثل خیابون ها خلوت شده. چه سکوت جالبی :)

یه توهم خوبی الآن میشه زد که :         این جوری             

https://www.gisoom.com/book/11547804/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AC%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%B1%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D9%85%D9%87%D8%B1%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AC%D9%84%D8%AF-2/

https://www.gisoom.com/book/1357583/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%A2%D9%86%D8%A7%D8%AA%D9%88%D9%85%DB%8C-%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9%D9%87-%D9%85%D9%82%D8%AF%D9%85%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9%D9%87-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%AF%DB%8C/

https://www.gisoom.com/book/11529531/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%81%D8%B6%D8%A7%DB%8C%D9%84-%D9%88-%D8%AA%D9%8
یکی از خوبی های نصف شب وقتی که شهر خلوت و ساکته اینه که می تونی چراغ اتاقی که مال تو نیست رو خاموش کنی، پرده رو کنار بزنی، صندلی رو بذاری کنار پنجره، چهار زانو بشینی روش، دستات رو بذاری زیر چونه ات، به هر چیزی که بیرون پنجره است زل بزنی و بدون اینکه دیده بشی اشک بریزی...منتها یه شرط داره! باید بیصدا اشک ریختن رو بلد باشی...
هشدار: کیپ شدن بینی را چاره ای نیست! پس از این رخداد باید از راه دهان نفس کشید تا اهالی خانه ای که مال تو نیست بیدار نشوند! بای
در این نوع خاموش کننده تعداد زیادی از عیوب دستگاهای سودا اسید برطرف گردیده است .
بیشترین ظرفیت آن دو گالنی و مشخصات فنی آن عینة مشابه خاموش کننده سودا اسید می باشد.
حداقل مدت تخلیه آن ۶۰ ثانیه است .
در شرایط عادی و شارژ کامل آن ۹۵٪ ( درصد ) خاموش کننده باید تخلیه گردد.
برای تامین فشار مورد نیاز در این خاموش کننده از گاز CO2 تحت فشار که در یک سیلندر کوچک ذخیره شده و در داخل بدنه قرار می گیرد استفاده می شود.
مقدار گاز این کارتریجها ( حدودأ ۵۷-۵۵ گرم ) گ
یه وقتا خودت خلوت میکنیهر کدومشم یه سختی داره...ولی اونموقع که خودم میکنم، یه خودمی هستاما وقتی تو میکنی تو کردی؛ تو...دیگه مَن نیست توش..شاید ناراحت بشم چرا خلوت کردی ... ولی قطعا یه روز میرسم بهش که "خلوت میکنی که فقط من باشم وُ خودت"...گم شدمامروز عصبی شدم.. نمیدونم اینهمه خشم یهو چجوری زد بیرون.. حتما شاهد بودی.. حتما ناراحت شدی.. حتما شنیدی...ولی هم ت میدونی هم خود که من آدم این نبودم که صدامو بالا ببرم برای مامانم.. یا اینکه بخوام اشکامو نشونش بدم
دیشب که پشت چراغ قرمز شلوغ ترین خیابان شهر ماشین خاموش شد و روشن نشد به تو زنگ نزدم .مرد های غریبه شهر کمکم کردند اما به تو زنگ نزدم.زنگ زدم به کسی که همیشه بی هیچ منتی هست.راستش مطمن بودم تو کمک ام نمی کنی.
چمدان بسته ام. اما تو هرروز هفته عین خیالت نیست ..
رهات کردم و درگیر خودتی.
رفتم سر پدرت ...
قبرستان سکوت بود.گفتم برای اخرین بار امدم نمی بخشم .
عنوان: 
اما قلب حافظه ی خودش را دارد و من هیچ چیز را فراموش نکرده ام. آلبرکامو
سلام
با اینکه دیروز و امروز به شدت غمگین بودم و احساس خیلی بدی داشتم، سعی می کنم به روی خودم نیاروم و ادامه بدم.
دیگه زندگی همینه، راحت نیست، باید ادامه داد.
دارم سعی می کنم که آروم و بی صدا ادامه بدم.
هرچی بی صداتر بهتر.
سکوت و دگر هیچ
زمان هایی وجود دارد که یک کاربر می خواهد تاریخ شروع و خاموش شدن های کامپیوتر را بداند. اغلب، مدیران سیستم برای عیب یابی لازم است در مورد تاریخچه بدانند. اگر چند کاربر از یک رایانه استفاده می کنند، ممکن است یک معیار امنیتی مناسب برای بررسی زمان راه اندازی و خاموش شدن کامپیوتر باشد … آموزش بررسی لاگ روشن و خاموش کردن ویندوز سرور
منبع : وبلاگ ایران سرور
دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است. تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی بود. پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد. داد زد و بد و بیراه گفت.. خدا سکوت کرد. جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت.. خدا سکوت کرد. آسمان و زمین را به هم ریخت.. خدا سکوت کرد.

به
پر و پای فرشته‌ و انسان پیچید.. خدا سکوت کرد. کفر گفت و سجاده دور
انداخت.. خدا سکوت کرد. دلش گرفت و گریست و به سجده افتاد.. خدا سکوتش را
شکس
بر روی صفحه‌ی سیاه مانیتور روبرویم، دو جمله نقش بسته است. شما امروز میمیرید حرفی دارید؟! میخواهند مرا به حرف بکشانند. از سکوتی که سال‌هاست کنار من است دورم کنند تا به حرف بیایم، شاید هم باید بگوییم من مقصر مرگ آنها نبودم و فقط میخواستم دنیا را جای بهتری کنم.
البته بیشتر شبیه جایی مانند سکوت از آب در آمد. باور نکردنیست، این واژه غریب را حتی نمی توانی حرفش را بزنی!! فقط باید بشکنی اش تا بتوانی بیان اش کنی ، بیچاره سکوت! بارها و بار ها شکسته شد ام
آداب سخن گفتن
در اسلام باب وسیعی برای این مسأله گشوده شده، از جمله اینکه: تا سخن گفتن ضرورتی نداشته باشد سکوت از آن بهتر است. چنانکه در حدیثی از امام صادق  علیه السلام  می خوانیم: السکوت راحة للعقل؛ سکوت مایه آرامش فکر است. [1]
و در حدیثی از امام علی بن موسی الرضا  علیه السلام  آمده است:من علامات الفقه: العلم و الحلم و الصمت، ان الصمت باب من ابواب الحکمه؛ از نشانه های فهم و عقل، داشتن آگاهی و بردباری و سکوت است، سکوت دری از درهای حکمت است. [2]البت
بزرگواری از 20 سال آینده خودشان و منتها رجای 20 سال آینده خودشان نوشته‌اند و  چقدر خوب که میدانند چه میکنند و چه میشوند.استادی دارم که فکر کنم علاقه نیز دو طرفه است چون هر موقع کلاسی داشتیم، ایشان من را در کنار خودشان جای میدادند(این قسمت برای تعریف از مقام منیع بنده است!!!) پس از بحث‌های فلسفی که خواهش فراوانی کردم که سیر درسی به ما بدهند و ایشان قبول کردند و سیر را دادند در انتها گفتند که این سیر برای من 20 سال طول کشیده!20 سال طول می‌کشد تا انسا
  
رادیو سکوت 

رادیو سکوت با عنوان اصلی Radio silence اثری از نویسنده انگلیسی، آلیس آزمن است که در سال ۱۹۹۴ به دنیا آمده است. او را نویسنده‌ای جوان می‌دانند که دغدغه‌های همسن و سال‌های خود را به خوبی می‌فهمد و درباره آن رمان‌های قابل توجهی نیز خلق کرده است. این نویسنده در کتاب‌هایش تصویری گیرا و شفاف از جهانی ارائه می‌دهد که در آن فناوری‌های نوین فرصت برقراری ارتباط و دوستی‌هایی را نوید می‌دهد که از تعریف سنتی دوستی فراتر می‌روند. بنابرای
امشب که شب بیست و سومه یاد اون روزی افتادم که ساکت نشستم، بلند نشدم بگم چرا داری سخت‌ترین لحظه‌های زندگی یک زن رو مسخره می‌کنی،چرا تویی که با این پوشش و اعتقاداتی داری این‌کار رو می‌کنی.بلند نشدم بگم اون شهیدی که مسخره‌ش می‌کنی هرچقدر با اعتقادات تو نخونه بالاخره همسر و امید یک زن بوده، یکی هم‌جنس خودت، چطور به خودت اجازه می‌دی این‌طور باشکوه‌ترین لحظات و در عین حال سخت‌ترین لحظه‌هاش رو مسخره کنی.
حرف نزدم سکوت کردم.نمی‌گم رفتم نشس
امروز بیستم ذی الحجه است.
من و تو الان در شهر مکه کنار کعبه هستیم . بیست روز دیگر تا ظهور باقی مانده است . امام زمان روز دهم محرم کنار کعبه ظهور میکند.
نگاه کن ! ببین که کعبه چقدر زیبا ، جلوه نمایی می کند !
آیا موافقی با هم گرد کعبه بنماییم؟
به راستی چرا مسجد الحرام این قدر خلوت است ؟!
شنیده بودم خانه خدا بسیار شلوغ است و هیچ وقت دور خانه خدا خلوت نمیشود.
چرا امروز این جا اینقدر خلوت است ؟
آیا عشق و علاقه مردم به کعبه کم شده است ؟
مکه محرم حرم امن خدا
فرق «عرفان» و «تصوف منحرف» اینست که: عارف به دنبال «فناء نفس» است و صوفی به دنبال «تقویت نفس».
--------
انسان نباید مانند گوشت قربانی باشد که هرکس تکه ای از آن را ببرد و برای صاحبش چیزی نماند، یا مانند دیس حلوا که هرکس لقمه ای از آن بر می‌دارد، یعنی نباید خودش را کاملا در اختیار مردم و دیگران بگذارد به گونه ای که به خلوت‌هایش و به خانواده‌اش نرسد.
--------
خیلی‌ها با زحمات بسیار و با ریاضت‌‌های فراوان به جائی نرسیده اند، سرّش این است که از رعایت بر
وقت هایی هست که علی در سکوت، به قول خودش با آهنگ زندگی به سیگارش پک میزند. وقت هایی هست که میم در سکوت پاهای درازش را درون خودش جمع میکند و مثل یک لک لک غمگین به دیوار زل میزند و حسین آرام و قرار ندارد و با موهایش بازی میکند یا به صفحه لپ تاپش زل میزند و من... من به این سه نفر نگاه میکنم و تلاش میکنم که این سکوت لعنتی رو بشکنم اما گاهی زور سکوت خیلی بیشتر از زور مزه ریزی های من است...انگار این سکوت، منی که کمترین گره رو بین بقیه توی زندگی ام دارم در ح
شهر شلوغ است رهگزران درحال عبور از پیاده رو هستند برروی تخته سنگی درکوچه ای خلوت نشسته ام به مردم این شهر خاموش می نگرم مردمی که از کنارهم عبورمی کنند ولی کسی را نمی بینند گویی کور شده اند مردمی که روزی دراین شهر کوچک همه از میهمان نوازیشان ودل مهربان ودستودل بازیشان سخن می گفتند حال به راحتی ازکنارهم عبورمی کنند بدون این که به هم دیگر سلام دهند حال هم را بپرسند گویا همه دچار فراموشی شده وسایه های سیاهی برروی انها حکمرانی می کند صدای رعدوبر
 
امروز وقتی از خواب بیدار شدم،به امید دیدن برفی که داره میباره و رو زمین نشسته پرده ی پنجره ی اتاقم رو کنار زدم.انتظارم برآورده شده بود.برف به سنگینی مشغول باریدن بود و شهرم یکدست سفید پوش شده بود ...
 
خب حقیقتا تلاش کردم ادامه ى متن بالا رو بنویسم.ولی نوشتنم نمیاد.نمیدونم چی بگم بعد از دوماه سکوت.از اتفاقات این مدت.از رفت و امدها.از سفرها.از احساسات.از کارهای نیمه تمام.از ارزوها و دل مشغولی ها و دلمردگی ها.از اتفاقات اجتماعی و سیاسی که تو زند
اولین باری که رفتم راهیانشاعر شدم...بارها و بارها...شاید عاشق هم شدمکه واژه واژهمی‌نوشتمو سکووووت...هیچ کسو هیچ جمعیخلوت منو بهم نزد...خلوت آرامش بخشیکه زندگیمو خیلی تغییر دادنگاهم رونگاهم رو...نگاهم رو عوض کرد...طلبم روخواسته هام روواقعا اون اردوی راهیان 93نقطه عطف زندگیم شد...*شعرهاواژه هاخاطره ها...
دریافت
همه ما یک عذرخواهى به 
احساس خود بدهکاریم .
زمانى که براى نگه داشتن آدمهاى
 اشتباه پافشارى کردیم!
 
آن زمان که دروغ شنیدیم و سکوت کردیم ...
جایى که باید می رفتیم اما ایستادیم! 
از هیچ و پوچ رؤیا ساختیم و ذوق کردیم! 
 
براى فرار از حقیقت لج کردیم 
و لج کردیم و لج کردیم !...
خاموش کن فانوس وابستگى ات را ...
گاهى چه اصرار بیهوده ایست 
اثبات دوست داشتن مان به آدمها ! 
معرفت هاى بیجایمان ، مهربانى هاى
 الکى مان ، تلاشهاى بى مورد 
براى حفظ رابطه هایمان !...
 به نام خدا
ماهی: راستی حوری، می‌گم شما خیلی خونسردین، حتما هیچ وقت باهم دعوا نمی‌کنین؟!
من: چرا! دعوای خواهری همه دارن دیگه!
دکتر شین: نه بابا! تو حوری رو تصور کن که جیغ می‌زنه، گریه می‌کنه، غر می‌زنه، یا جدی جدی فحش می‌ده:-)))
من: خب منم آدمم دیگه!
دکتر شین: خب نهایتش می‌گی: از تو انتظار نداشتم و بعد پنج دقیقه سکوت می کنی:-))
من: خب معمولا بعد از دعوا سکوت می‌کنن دیگه:/
ماهی: کی واسه دعوا سکوت می‌کنه آخه؟! :|

چنین تصور گوگولی مگولی طوری دوستان از
وخدای تعالی فرماید :(واذکُراسمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّل الیه تبتیلا): ونام پروردگارت رایادکن وازهمه گسسته وبااوپیوسته شو. (مزمّل،8) اوّل کسی به خلوت وعزلت پرداخت، حضرت رسول(ص)بودکه درغارحراتنهایی به عبادت پرداخت وازدیگران دوری گزیدتاوحی براونازل گشت وبعداًهم درایام بعثت آن را ترک نفرمود . (همو؛206) حداقل دوران خلوت ده روزاست زیراحضرت رسول (ص)اعتکافش ده روزبود، برای اکثرآن حدّی…
ادامه مطلب
@the52hertzalone1 چه خوش گفته شاملو “سکوت سرشار از ناگفته هاست”مشکوکم اگر تاریخ ایران زمین ،ناگفته ها را بگوید چرا که لب دوخته ایم در درون در هم آواره ایم به سخت جانی مان این گمان هست که مغرورانه  به روزهای خوش ناکجا امیدواریم...#انتشارات_پنجاه_دو_هرتز_تنهایی#احمدشاملو#گفتند #که#نمی#خواهیم#بمیریم#the52whale#the52hertzalone#the52hertzwhale
کانال ما در سروش دنبال کنید
❄❄❄❄
خسته اماز نگفته هادلشوره دارماز خط بی پایان توبعضی وقتا دلم کمی سکوت میخوادوقتی همجا سکوت است دلم یکم پرتوقع میشوداون وقت اغوش گرم تورا میخوادبرای همین از این روزها سرگردان خسته امارسالی #شیما_عبادی
بسم الله الرحمن الرحیم
حرف حق گاهی تلخ است
ولی باید آن را شنید
و می شنود...
و باید آن را پذیرفت 
و می پذیرد....
و باید مدتی سکوت کرد
و سکوت می کند
تا بشنود و بپذیرد و پالایش کند 
و دوباره بشنود و بپذیرد و پالایش کند و ....
و اصلاح شود...
و چشم دوباره بینا شود....
باید سیستم جدید تقوا را متناسب با محیط جدید
روی مملکت وجودی 
نصب و راه اندازی کند....
دیگر این گونه نمی شود....
احکام جدیدی برای مراقبت از مملکت وجودی باید وضع شود....
و باید سعی کند که در شرایط جدید
۱. به مامان می گویم: "میشه دم و دیقه بلند نگی خدایا شکرت؟ وقتی میگی حرصم درمیاد." و مامان خیلی جدی جواب می دهد: "پاشو برو تو اتاقت!" اولین بار است که با لحن تنبیهی از من می خواهد به اتاقم بروم و فکر کنم در این سن و سال کمی برایم زشت باشد! اما من مثل دختربچه های لوس، زمزمه می کنم: "نگفتم که شکر نکن؛ گفتم تو دلت شکر کن که ریا هم نشه!" مامان هم دیگر چیزی نمی گوید. در واقع محلم نمی گذارد.
۲. دانشجوی لیسانس که بودم یک روز مهدیه که دلش گرفته بود پیشنهاد کرد برو
۱. به مامان می گویم: "میشه دم و دیقه بلند نگی خدایا شکرت؟ وقتی میگی حرصم درمیاد." و مامان خیلی جدی جواب می دهد: "پاشو برو تو اتاقت!" اولین بار است که با لحن تنبیهی از من می خواهد به اتاقم بروم و فکر کنم در این سن و سال کمی برایم زشت باشد! اما من مثل دختربچه های لوس، زمزمه می کنم: "نگفتم که شکر نکن؛ گفتم تو دلت شکر کن که ریا هم نشه!" مامان هم دیگر چیزی نمی گوید. در واقع محلم نمی گذارد.

۲. دانشجوی لیسانس که بودم یک روز مهدیه که دلش گرفته بود پیشنهاد کرد بر
پوشش سقف حاط خلوت از چند جهت لازم و ضروری است و به همان اندازه و یا بیشتر از آن نحوه و نوع پوشش سقف حیاط خلوت مهم میباشد در حال حاضر سارین پوش با دارا بودن مجهزترین ابزار الات روز و کادر مجرب، با اجرا و به اتمام رساندن صدها پروژه پوشش سقف حیاط خلوت ، پاسیو ، سقف اسخر ، سقف نورگیر و سقف کاذب گام مهمی را در صنعت ساختمان یرداشته است.  .
از سقف حیاط خلوت در کرج به عنوان زیر مجموعه ای از سقف نورگیر برای طبقات همکف و فضاهای حیاط خلوت و پاسیو یاد میشود ک
آیت الله کشمیری:
روزی یک ساعت با حضرت خلوت کنید،در جای خلوت زیارت سلام علی آقا یاسین بخوانید،المستغاث یک یابن الحسن و المستعان یک یابن الحسن به عدد زیاد بگویید.یا صاحب الزمان ادرکنی یا صاحب الزمان اغثنی بگویید.توسل به او پیدا کنید تا رفاقت با حضرت زیاد شود.
سکوت کرده ایم به احترام همه حرف های نگفته ای که مانده است
سکوت کرده ایم شاید میان سکوت ها پیامبری به سخن در بیاید 
پ ن خسته ام شدید سه چهار روز هست هیچ تلفنی جواب ندادم هیچ پیامی هم......
یه دوست جدید پیدا کردم باشگاه سوارکاری داره گفته بیا کلاس سوار  کاری یه جورایی اغفال شدم برم ولی هزینش برام زیاده بعدم حالا برم کلاس سوار کاری اسب از کجا بیارم ولی تصورشم برام هیجان انگیزه اسب سواری قول داده رفاقتانه بابت هزینش باهم کنار بیایم اگه کنار اومد می
حیاط خلوت بدلیل اینکه باز است مستقیم در معرض گردو غبار و بارش برف و باران قرار گرفته است.
پوشش سقف حیاط خلوت
از روی طبقه همکف یا از روی طبقه آخر میتواند به عنوان محافظ در تمیز نگه
داشتن حیاط خلوت باشد. سقف نورگیر حیاط خلوت باید دارای ساختار مناسب و
مستحکم باشد.
برای پوشش سقف پاسیو
، از متریال های نورگیر حبابی و نورگیر پلی کربنات استفاده میشود که
متداولترین پوشش در صنعت نورگیر سقف حیاط خلوت به شمار میروند و  بطور
کامل  آبند بوده و توسط ایزو
درد دارم همیشه .
نمیدونم کجام درد میکنه و چرا !
ذهنم
روحم
روانم
دلم
نمیدونم واقعا .
وراجی میکنم .
الکی میخندم .
فعالیت میکنم .
همه اش واسه اینکه کسی نفهمه که درد دارم . دردم شده حریم خصوصی .
حریمی که شده گوشه ی این وبلاگم .
خوبی مخاطب خاموش همینه دیگه .
فکر میکنی داری توی دفترچه ی یادداشت رمز دار مینویسی . یادداشت های کاملا یواشکی !
بی خیال ربات ها که پست هام را کپی میکنن .
بی خیال اونایی که میخونن و سکوت میکنن .نه من میشناسم شون نه اونا منو.
بی خیال او
دلم برا خواننده خاموش بودن تنگ شده؛ دلم می خواد یه وب تازه بخونم بدون اینکه بخوام کامنتی بذارم و حرفی بزنم؛ بخونم و بخونم و بخونم...
یه سلامی هم بکنم به خواننده های خاموشم :) درسته من تا حدی درکتون می کنم ولی نمی خواید روشن بشید آیا؟!
هزاران فریاد در سکوت من نهفته است
اقیانوس های اشک در آه های من نهفته است
روی میرسم به آرزویم؟ 
چیزی نمانده تا با هیجده سالگی ام خداحافظی کنم...
هیجده سالگی ای که با اشک و اه گذشت
خدایا
در من چه دیدی
که کول بار غم جهانت را در بغچه ای بستی 
و روی دل من گذاشتی 
در من چه دیدی که مرا محرم راز خود کردی؟ در من چه دیدی که به اینجایم کشاندی؟ 
 
روز‌های زندگی‌ام گرم می‌گذرد با تو، به گرمای لحظه‌هایی که تو در آغوشمیبا تو گرم هستم و نمی‌سوزد عشقمان،‌ ای خورشید خاموش نشدنیهمچو یک رود که آرام می‌گذرد، عشق ما نیز آرام می‌گذردو تویی سرچشمه زلال این دل، ساعت عشق‌ ما تمام لحظه‌های زندگی استثانیه‌هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست‌
 
ای جان منمهربانی و محبت‌هایتوفاداری و عشق این روزهایتامیدی است برای خوشبختی فردایتمی‌دانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماندمثل یک گل به پاکی چشمهایتب
ماه می خواند، آسمان می داند و ابر می بارد. در میان ستارگان همهمه است. فریادی از ماه که سکوت را شکسته، سکوت آسمان که سنگین است و زجه ابرها که بی پایان کشیده می شوند. ماه انتظار تنهایی را می خواند، آسمان انتظار تنهایی را می کشد و ابرها انتظار رفته را می گریند.
کیستی؟
ماه در انحنای سکوت شب کوچه؟
آسمانی نشسته بر لب پنجره پرده کشیده؟
یا ابری در تاریکی اتاق چمبره زده؟
و اما پایان نمی دهم بدون تو، زمین. تو در انتظار چیستی؟ نمی دانی؟ ترسم از همین است. پر
فرشته‌ی دادگستری‌ها! چه سخت افتاده‌ای به زحمت!که هر دو بشقابِ این ترازو، شکست از شدّتِ عدالت
فرشته! در خواب‌گاهِ دیوان، چه کار کردند جز تجاوز؟فرشته! خم شو بگو پری‌ها چه بار دارند غیر حسرت؟
دعا دعا گریه‌های خود را گذاشتم پیش چشم خورشیدمنم که با قطره‌های باران دخیل بستم به آسمانت
فرشته گفت: «آسمان ندارم، به تو چه مربوط کار و بارم!اگر غزالی، تغزّلت کو؟ چه کار داری به کار دولت!»
تغزّلم را سکوت خورده، به حرمتِ عاشقانِ مرده -تمام آوازهای خود ر
#سر:
سر به هوایم کردی
به خیالت بگو
گاهی در تب و تاب رویا
سری به خواب من بزند

#چشم:
مژگان چشمانت
عشق را ماهرانه
بر ایوان مداین دل
و آب و آیینه چشمم دوخته است

#سکوت:
به دیوار ترک خورده سکوت
تکیه داده ام
واژه های دلتنگی
همراهی میکنند
با آواز پر هیاهو غصه
قصه سکوت ام را

#دلتنگی:
طوفان دلتنگی
شاخه های صبرم را
به پنجره خاطرات میکوبد
و تو فراموش کرده ای
در قهقهه ی خوشیهایت
هق هق دلتنگی ام را

#خدا:
آغوش خدا همیشه باز است
اگر بنشینی 
عاشق وار پشت درب
با
این هفته کتاب دو قرن سکوت اثر دکتر عبدالحسین زرین کوب را خواندم. کتاب تاریخی بسیار خوب و جذابی است و اطلاعات بسیار مفیدی را در اختیار قرار می دهد. 
 
استنادات تاریخی ایشان به نظرم بسیار خوب و به جا است و به همه شما عزیزانی که احتمالا این کتاب را نخوانده اید هم توصیه می کنم حتما خواندن این کتاب ارزشمند را از دست ندهید.
 
شاد باشید
گفتم از آتش عشقت ، که مرا سوزاندهکان منی برده و خاکستر آن جا ماندهگفتم از نور دو چشمت که به راهم اوردمطلع شعر مرا ، بیت تو زیبا کردهگفتم از ساغر ساقی ، که به جانم میریختمستی ی هر شب ما ، ذکر تو بر پا کردهگفتم از حال خوشم ، شور سماعی خاموشپر شدن از خود و هر چیز که او پر کرده
حرف بزن سخن بگو سکوت توست آتشینسهم من ازسکوت تو عزلت خامشم ببینیارمن ای نگارمن ای همه بود وهست مننگو سخن زرفتنت مکن دل مراغمینحضورتوست رویشی زعطر لاله زارهامهر تو هم بشارتم دهد زشعر دلنشینیاد تو جمله هست من عشق توپای بست مندردل من ببین زدی شراره های آتشینیاورمهربان من عشق تو زیب جان منای تو تمام عشق من برتوهزار آفریننگارخوب ونازنین نام توخوب ودلنشینبرای توسروده ام سخن به شعر بی قرین
از همان بچگی هایم همان قدر که از بودن در جمع و سر و صدا و شلوغی لذت میبردم، از خلوت و سکوت و بودن در دنیای خودم هم لذت میبردم.
دنیا و سکوتی که فقط و فقط متعلق به من بود.
هر کجا گوشه ی دنج و کوچکی را برای خودم سند میزدم و آنجا میشد متعلق به من و هر وقت که دلم میخواست به گوشه ی دنج خودم میرفتم و در دنیای خودم غرق میشدم.
ادامه مطلب
به نام "او"
 
آمدم خودم را قربانی کنم که جبران کنم...
 
که نگذارم کسی کاری که من کرده ام را بکند...
 
خودم را تندیسی کرده ام از عبرت... که دیگران شبیه من نشوند...
 
به او گفتم نکن... چیزی هست در جهان که اگر خاموش شود دیگر هیچ شادی ای را احساس نخواهد کرد..
 
و کاش خاموش نمیشد...
 
تمام شد... باید تمام میشدم...
 
"مسافر"
انسان از (جایگاه) سکوت خواهد دید که هر راهی که ذهن حرکت کند فقط حرکتی از فکر است که هیچ واقعیتی برای او وجود ندارد و فقط وقتی انسان او را باور داشته باشد واقعی می‌شود. فکرها فقط از راه آگاهی حرکت می‌کنند. آن‌ها هیچ قدرتی ندارند. هیچ‌چیز واقعیت ندارد مگر آنکه انسان به او برسد ، بر او چنگ بیاندازد، و او را به ترتیبی با قدرت باور آبستن سازد.
تنها راه برای ورود سکوت در خود کلام خودش است. انسان نمی‌تواند با چیزی به آنجا برود، به جز با هیچی. انسان نم

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها